هیچ جز یاد تو ، رویای دلاویزم نیست
هیچ جز نام تو ، حرف طرب انگیزم نیست !
عشق می ورزم و می سوزم و فریادم نه !
دوست می دارم و می خواهم و پرهیزم نیست
نور می بینم و می رویم و می بالم شاد
شاخه می گسترم و بیم ز پاییزم نیست
تا به گیتی دل از مهر تو لبریزم هست
کار با هستی از دغدغه لبریزم نیست
بخت آن را که شبی پاک تر از باد سحر
با تو ، ای غنچه ی نشکفته بیامیزم نیست
تو به دادم برس ای عشق که با این همه شوق
چاره جز آنکه به آغوش تو بگریزم نیست
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |